ماجراهای قبل تولدت( هفته اول حضور علی در کنارمان)
خوب علی جونم و عزیزای خواننده و بازدید کننده های محترم اینو یادآور باشم که بارداری من از همون ابتدا تا انتهاش پرماجرا بود و موقع زایمان از همه شان پرماجرا تر...اما چون ادبیات و دست به قلمم زیاد خوب نیست شاید نتونم هیجان و ماجرا رو اونطور که باید بیان کنم حالا بریم به روز 30 مرداد 93 وقتی از اداره برگشتم: تو اون هفته آخر مرداد یکی از همکارای ستادیمون اومده بود و میگفت که دخترش زود به دنیا اومده و روز بعد روزی که دیگه از اداره مرخصی گرفته بوده تا خونه باشه و استراحت کنه دچار آبریزش شده و اورژانسی بچه اش بدنیا اومده بوده.بغد اینکه ایشون رفتن من به همکارام گفتم بخدا ببینید کی گفتم منم میترسم تا مرخصی بگیرم مستقیم برم زایمان کنم. از طرف دیگ...
نویسنده :
نگار
21:56